مصافحت. تصافح. دست دادن در هنگام ملاقات. (از یادداشت مؤلف). دست یکدیگر را گرفتن برای اظهار دوستی: در وقت مصافحه آن درویش تاتکنی را مصافحه نکردند. (انیس الطالبین ص 135)
مصافحت. تصافح. دست دادن در هنگام ملاقات. (از یادداشت مؤلف). دست یکدیگر را گرفتن برای اظهار دوستی: در وقت مصافحه آن درویش تاتکنی را مصافحه نکردند. (انیس الطالبین ص 135)
باز گرفتن، تاوان گرفتن، باز خو است کردن تاوان گرفتن جریمه کردن، مطالبه کردن مواخذه کردن: احسان پادشاه آنست که بر مردم بهانه نگیرد و منقصتها نجویند و مصادره نکنند
باز گرفتن، تاوان گرفتن، باز خو است کردن تاوان گرفتن جریمه کردن، مطالبه کردن مواخذه کردن: احسان پادشاه آنست که بر مردم بهانه نگیرد و منقصتها نجویند و مصادره نکنند
باز نگریستن، باز خواندن، بررسی کردن بدقت نگریستن در چیزی برای و قوف بدان: پس از مکه بهندوستان آمد و حال مطالعه کرد، خواندن کتاب یا نوشته ای و فهمیدن آن
باز نگریستن، باز خواندن، بررسی کردن بدقت نگریستن در چیزی برای و قوف بدان: پس از مکه بهندوستان آمد و حال مطالعه کرد، خواندن کتاب یا نوشته ای و فهمیدن آن